سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم سه گونه اند : دانشمند و دانشجو و بی سر و پایان بیهوده . [امام صادق علیه السلام]
بغچه
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یک روز افتابی

بسم الله الرحمان الرحیم

خرید در یک روز افتابی

یک روز افتابی در حالی که من در فکر خانه و اشپزی و کمبود مواد غذایی

در خانه بودم چادرم رو سر کردم و به بانک رفتم تا چکی که به تاریخ اون روز بود پاس کنم در حال برگشتن به خونه در مغازه میوه فروشی ایستادم

پیر زنی که توی اون مغازه برای صاحب مغازه هر روز کار میکرد امروز

با سرمایه خودش سبزی اورده بود تصمیم داشت خود کفا شود سبزیهامرغوب نبود من نفر دوم بودم که از او سبزی خریدم گفتم یک کیلو سبزی به من بده

اون هم سبزیها رو برداشت و توی کفه ترازو گذاشت و حواسش نبود به جای یک کیلو نیم کیلو سبزی کشید بعدا یه دفعه حواسش جمع شد و متوجه شد نیم کیلو کشیده دو باره وزنه رو گذاشت و یک کیلو سبزی کشید و به من داد و گفت 600 تومان من که پول خورد نداشتم یک اسکناس پنج هزار تومانی به او دادم اون پیر زن بقیه پول رو نداشت که خورد کنه رفت داخل مغازه میوه

فروشی و پول رو خورد کرد و بقیه پول منو داد من هنوز داخل مغازه بودم

که پسری با وضع اشفته و عصبانی به مغازه اومد و از پیر زن پول می

خواست و با اون جر و بحث میکرد او با سختی هزار تو مان از پیر زن

گرفت و رفت از صحبتهای اونا متو جه شدم که پول رو برای تمبر باطل

کردن تو دادگاه میخواد زن اون پسر به علت معتاد بودن شوهرش ازش طلاق

میخواست بگیرد پولی که من سبزی خریدم صرف باطل کردن تمبر شد و این

خاطره از ذهن من بیرون نرفت و همیشه ماند و از روز بعد دیگه پیر زن

سبزی نیاورد .

خلاصه ای از یک روز برای خرید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تهمینه شادان ( سه شنبه 87/3/21 :: ساعت 8:15 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یک روز افتابی

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 2310
» درباره من

بغچه

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب